همه چیز

تکست اهنگ شبا از حصین و صادق

حصین و صادق

شبا بیدار تا خود 5 شب کنارم هرکی نشست و منه کله شق
گازو گرفتو لایی کشید با شعله پرموسی زیر نور باریک چیل
شبا بیدار تا خود 5 شب کنارم هرکی نشست و منه کله شق
گازو گرفتو لایی کشید چشامون قرمزه بس که بیداری کشید

حصین


داداشی نه من تو فاز تو نیستم
مسیر زندگیم ردیف و پیچو گریز کم دوس ندارم هی را به را اسیر پلیس شم
روزامم پره دورو ورم جیره خور نیست کم
خراب و مست رو زمین های خدا
این زندگی انگار ما رو خریداره دو راه
چسب زخم به صدی های دلار
من زندگیم اینه تو چی ؟سر کاری الاغ
هه هه
زندگی بوده نمه به کام
گوش پره دور و ورم عینهو زن بکهام
یه کوه مشکلم اگه بوده کنه به پام
یه جوری حل شده قبل اینکه منو ب*ان
هوای همو داریم نداریم غم مالی
دوباره منو گاری چه فازه سر حالی
سطح شهر دوباره منگو دیدی
اما تو پیاده ما سواره اینفینیتی

حصین و صادق

شبا بیدار تا خود 5 شب کنارم هرکی نشست و منه کله شق
گازو گرفتو لایی کشید با شعله پرموسی زیر نور باریک چیل
شبا بیدار تا خود 5 شب کنارم هرکی نشست و منه کله شق
گازو گرفتو لایی کشید چشامون قرمزه بس که بیداری کشید

صادق

چای داغ با یه مالبوروی ک*ن قرمز
چشما روت اما دنیای تو فول دپرس
بیخی حاجی بزارن بگن ابلهه
تو دیدی بگو باشه بعد بزن قهقهه
نخورده سر همه به سنگ که خو
نبودن همه تو تاریکی شب که تو
بودی و شنیدی صدای زوزه هارو
غژغژ اسخوان ناله های مارو
نیت فالتم زیدت نبوده
هر روز سر مشتات از حرصت کبوده
کوبیدیش دیوارو دور چش سیاهو
تنهات گذاشتن نور چشمیا
دولت تو پوله لولت تو پودره
هرکی هر راه اومد شاشیت مودت
خیل خوب اینم ردیفه تو تکو تنهایی یه دنیاس حریفت

حصین و صادق


شبا بیدار تا خود 5 شب کنارم هرکی نشست و منه کله شق
گازو گرفتو لایی کشید با شعله پرموسی زیر نور باریک چیل
شبا بیدار تا خود 5 شب کنارم هرکی نشست و منه کله شق
گازو گرفتو لایی کشید چشامون قرمزه بس که بیداری کشید ردپا


تکست اهنگ سنگین از حسین ابلیس

حصین


هی هی هی . هی چه فاز سنگینی
همه چی سفید سیاهه چیزی رنگی نی
بازم منو یه جسم لش و بی حال
دوباره رنگ پوسته شده گچ دیوار
وای انقدر کشیدم که نمیگیره خندم
با چشما قفلم به این اتیش رو فندک
یه اتاق تاریک با بودی دوده گاری
چه بخت گندی داری تو با جیب خالی
نگو که هستی رنگ مشابه
من یه عمره رو صورتم خنده قاچاق
من مردم پسر یه عقدم که سر
تا پای مسیرو همیشه خوردم به سنگ
اگه که مردم حلال کنینم
آره تا حالا ساختم ولی الان بریدم
از خودم از همه از میز محکمه
از فکر به فرداها که روی مغزمه

صادق

من مردم یا زندم ؟ دقیق نمیدونم
یه زمین خورده خاکی از دنیا به دورم
بیخی زندگی شدم که پر پیچ و خمه
رسیدم تهش کشیدم بیرون کل زیرو بمش
انقدر بالاام که نمیتونم حرفی بزنم
اینقدر میکشم تا بمیرمو دل نمیکنم
گوشت نشد به تنم اونکه تا حالا خوردم
باختم هموناییم که تا حالا بردم
ببین قانونشه فرصتاتو پشت سر میزاری
وقتی که تو رویاهات داری چشماتو میمالی
ولش کن بابا بزار یه بارم دنیا ببره
قبل اینکه یکی تورو سه تا گولوم بزنه
حسرت جفت پاهام واسه صاف واستادن
ببین چیه با وجدان خودم داستان دارم
این رسمه روزگاره مثل تنه ماره
میپیچه دور دو دست و زندگیت ادامه داره


الا ، ای رهگذر ! منگر چنین بیگانه بر گورم

چه می خواهی چه می جویی در این کاشانه ی عورم ؟

چه سان گویم چه سان گریم حدیث قلب رنجورم ؟ 

از این خوابیدن در زیر سنگ و خاک و خون خوردن

نمی دانی چه می دانی که آخر چیست منظورم ؟

تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورم

کجا می خواستم مردن ؟ حقیقت کرد مجبورم

 

برای مطالعه ی متن کامل شعر به ادامه ی مطلب بروید



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 22 / 2 / 1392برچسب:کارو,بر سنگ مزار,شکست سکوت, توسط علی

همره باد از نشيب و از فراز كوهساران
 از سكوت شاخه هاي سرفراز بيشه زاران
 از خروش نغمه سوز و ناله ساز آبشاران
 از زمين ، از آسمان ، از ابر و مه ، از باد و باران
 از مزار بيكسي گمگشته در موج مزاران
 مي خراشد قلب صاحب مرده اي را سوز سازي
 سازنه ، دردي ، فغاني ، ناله اي ،‌اشك نيازي
 مرغ حيران گشته اي در دامن شب مي زند پر
 مي زند پر بر در و ديوار ظلمت مي زند سر
 ناله مي پيچد به دامان سكوت مرگ گستر
 اين منم ! فرزند مسلول تو ... مادر، باز كن در

 

برای مطالعه ی متن کامل شعر به ادامه ی مطلب بروید



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 22 / 2 / 1392برچسب:کارو,شکست سکوت,هذیان یک مسلول,غم, توسط علی

قومی متفکرند اندر ره دین / قومی به گمان فتاده در راه یقین
می ترسم از آنکه بانگ آید روزی / کای بی خبران راه نه آنست و نه این
* * *

تا چند زنم به روی دریاها خشت / بیزار شدم ز بت ‌پرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود / که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت
* * *

من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت / از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت / این هرسه مرا نقد و ترا نسیه بهشت
* * *

برای دیدن سایر دوبیتی ها به ادامه ی مطلب بروید



ادامه مطلب...

درد من حصار برکه نیست

                         درد من زیستن با ماهی هانی است

                                                          که فکر دریا به سرشان خطور نکرده  

 

دکتر مصدق           



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 5 / 9 / 1391برچسب:شعر,دکتر مصدق,جمله ای زیبا از دکتر مصدق, توسط علی

علی کوچیکه

علی بهونه گیر

نصف شب از خواب پرید

چشماشو هی میمالید با دس

سه چارتا خمیازه کشید

پا شد نشس

چی دیده بود؟

چی دیده بود؟

خواب یه ماهی دیده بود

یه ماهی,انگار که یه کپه دو زاری

انگار که یه طاق حریر

با حاشیه ی منجوق کاری

انگار که رو برگ گل لال عباسی

خامه دوزیش کرده بودن

قایم موشک بازی میکردن تو چشاش

دو تا نگین گرد صاف الماسی

همچی یواش

همچی یواش

خودشو رو اب دراز میکرد

که بادبزن فرنگیاش

صورت ابو ناز میکرد

بوی تنش,بوی کتابچه های نو

بوی یه صفر گنده و پهلوش یه دو


ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ جمعه 5 / 7 / 1391برچسب:فروغ فرخزاد,به علی گفت مادرش روزی,شعر,شعر نو,شعر فروغ فرخزاد, توسط علی

درد من تنهایی نیست، بلکه مرگ ملتی است که گدایی را

قناعت،
بی عرضگی را صبر و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت

خداوند می نامند.

(گاندی)



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ جمعه 22 / 6 / 1391برچسب:, توسط علی

صفحه قبل 1 صفحه بعد